بت
[بَت ت] (ع مص) قطع کردن چیزی را. (از اقرب الموارد). بریدن. قطع کردن. (تاج المصادر بیهقی) (از آنندراج). قطع کردن و یکسو کردن کاری را. (یادداشت مؤلف). و ازینجاست بت که به شنگرف بر سر هر فقرهء نثر می نگارند و آن اشارت است به این معنی که فقرهء اول تا اینجا قطع شد و فقرهء دیگر شروع گردید. (غیاث اللغات). هم لازم و هم متعدی است. (ناظم الاطباء).
-امثال: سکران لایبت امراً؛ شخص مست قطع و یک سو نمی کند کار را. (ناظم الاطباء).
|| امضا و گذراندن کاری را. || جزم کردن نیت را. (از اقرب الموارد). نیت کردن. عزم کردن. در دل گرفتن. (یادداشت مؤلف). || جزم و نیت کردن روزه از شب. (از اقرب الموارد): لاصیام لمن لایبت الصیام من اللیل؛ نیست روزه مر کسی را که نیت و عزم نکند آن را از شب. (ناظم الاطباء).
-البته (از ال + بت + ه) یکبار بریدن.؛(آنندراج).
- || مأخوذ از تازی بصورت قید تأکید بجای بیقین. بیگمان. حتماً و مانند اینها.
-امثال: سکران لایبت امراً؛ شخص مست قطع و یک سو نمی کند کار را. (ناظم الاطباء).
|| امضا و گذراندن کاری را. || جزم کردن نیت را. (از اقرب الموارد). نیت کردن. عزم کردن. در دل گرفتن. (یادداشت مؤلف). || جزم و نیت کردن روزه از شب. (از اقرب الموارد): لاصیام لمن لایبت الصیام من اللیل؛ نیست روزه مر کسی را که نیت و عزم نکند آن را از شب. (ناظم الاطباء).
-البته (از ال + بت + ه) یکبار بریدن.؛(آنندراج).
- || مأخوذ از تازی بصورت قید تأکید بجای بیقین. بیگمان. حتماً و مانند اینها.