بت
[بَت ت] (ع اِ) طیلسان خز و مانند آن و از این معنی است:
من یک ذابت فهذا بتی
مصیف مقیظ مشتی.(اقرب الموارد).
طیلسان خز و صوف و مانند آن. (آنندراج). ج، بُتوت. (ناظم الاطباء): ان الذین طرحوا الخزوز و الحبرات و لبسوا البتوت و النمرات. (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). اما صاحب منتهی الارب بتی را بمعنی دستار خوان صوف مانند دانسته و گوید صحیح آن بنی است به ضم باء و کسر نون. || گلیم سطبر چهار گوشه. (آنندراج) (ناظم الاطباء). || رسن بزیر فروتافته. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). || طحن بتا؛ گردانید آسیا را از جانب چپ بجانب راست در وقت آرد کردن خلاف شزر. (منتهی الارب) :
و نطحن بالرحی شزراً و بتا
ولو نعطی المغازل ما عیینا.
(از منتهی الارب).
من یک ذابت فهذا بتی
مصیف مقیظ مشتی.(اقرب الموارد).
طیلسان خز و صوف و مانند آن. (آنندراج). ج، بُتوت. (ناظم الاطباء): ان الذین طرحوا الخزوز و الحبرات و لبسوا البتوت و النمرات. (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). اما صاحب منتهی الارب بتی را بمعنی دستار خوان صوف مانند دانسته و گوید صحیح آن بنی است به ضم باء و کسر نون. || گلیم سطبر چهار گوشه. (آنندراج) (ناظم الاطباء). || رسن بزیر فروتافته. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). || طحن بتا؛ گردانید آسیا را از جانب چپ بجانب راست در وقت آرد کردن خلاف شزر. (منتهی الارب) :
و نطحن بالرحی شزراً و بتا
ولو نعطی المغازل ما عیینا.
(از منتهی الارب).