ببالا
[بِ] (ق مرکب) بسوی بالا. رو به بالا. فوق. سمت فوق. سمت بالا. (ناظم الاطباء). - ببالا بردن؛ بر بردن. بجانب فوقانی بردن. بلند کردن. به فوق رسانیدن. به معراج رسانیدن. (آنندراج) :
رتبهء افتادگی را خوش ببالا برده ایم
سایه بر بالای خود می افکند دیوار ما.
عبدالرزاق فیاض.
- ببالا برشدن؛ عروج. رقی. بالا رفتن. ارتقاء. صعود. (ترجمان القرآن). ترقی.(دهار).
|| (اِ) مستطیل. (از التفهیم بیرونی).
رتبهء افتادگی را خوش ببالا برده ایم
سایه بر بالای خود می افکند دیوار ما.
عبدالرزاق فیاض.
- ببالا برشدن؛ عروج. رقی. بالا رفتن. ارتقاء. صعود. (ترجمان القرآن). ترقی.(دهار).
|| (اِ) مستطیل. (از التفهیم بیرونی).