بالا
(اِ) اسب جنیبت. (برهان قاطع) (اسدی). اسب کوتل. (هفت قلزم). پالا. پالاده. اسب یدک. (فرهنگ شعوری). اسب کوتل. (غیاث اللغات) (ولف) :
ز شمشیر هندی به زرین نیام
ز بالای نامی به زرین ستام.فردوسی.
چو بشنید بهرام بالای خواست
همان جوشن خسروآرای خواست.
فردوسی.
چو او را پیاده بدان رزمگاه
بدیدند گردان توران سپاه
که پردخت ماند همی جای اوی
ببردند پرمایه بالای اوی.فردوسی.
بجنبید گودرز از جای خویش
بیاورد پوینده بالای خویش.فردوسی.
همه لشکر کوس و بالا و پیل
پذیره فرستاد بر چند میل.اسدی.
همه لشکر و پیل و بالای خویش
بشادی پذیره فرستاد پیش.اسدی.
هزار اسب بالای پیشش درون
به برگستوان و زره گونه گون.اسدی.
سیاه و خنگ در پیشش دو بالا
هم از شب هم ز بام گیتی آرا.
(ویس و رامین).
ز شمشیر هندی به زرین نیام
ز بالای نامی به زرین ستام.فردوسی.
چو بشنید بهرام بالای خواست
همان جوشن خسروآرای خواست.
فردوسی.
چو او را پیاده بدان رزمگاه
بدیدند گردان توران سپاه
که پردخت ماند همی جای اوی
ببردند پرمایه بالای اوی.فردوسی.
بجنبید گودرز از جای خویش
بیاورد پوینده بالای خویش.فردوسی.
همه لشکر کوس و بالا و پیل
پذیره فرستاد بر چند میل.اسدی.
همه لشکر و پیل و بالای خویش
بشادی پذیره فرستاد پیش.اسدی.
هزار اسب بالای پیشش درون
به برگستوان و زره گونه گون.اسدی.
سیاه و خنگ در پیشش دو بالا
هم از شب هم ز بام گیتی آرا.
(ویس و رامین).