باشتاب
[شِ] (ص مرکب، ق مرکب)(1)شتاب کننده. عجول. باعجله :
کسی را که مغزش بود باشتاب
فراوان سخن باشد و دیریاب.فردوسی.
گر او جنک سازد نسازیم جنگ
که او باشتابست و ما با درنگ.فردوسی.
(1) - از با + شتاب (حامص) از شتافتن و رجوع به شتاب و شتافتن شود.
کسی را که مغزش بود باشتاب
فراوان سخن باشد و دیریاب.فردوسی.
گر او جنک سازد نسازیم جنگ
که او باشتابست و ما با درنگ.فردوسی.
(1) - از با + شتاب (حامص) از شتافتن و رجوع به شتاب و شتافتن شود.