بازیافت
[بازْ] (مص مرکب مرخم، اِمص مرکب) پیدا کردن. به دست آوردن : من در اثنای آن گیرودار و در ضمن آن پیکار و کارزار [ در ] اندیشهء بازیافت آن جوان میبودم. (مقامات حمیدی). || استدراک. || خریدن. (غیاث اللغات) (آنندراج). || اصطلاح مالی عهد صفوی بمعنی دریافت :مشاعل طلا و نقره و ... به تأمینی مشعلدار باشی مقرر است که سال به سال از قرار تومارسان که بمهر ناظر و رقم اعتمادالدوله رسد مواجب بازیافت مینماید. (تذکره الملوک ص32 چ دبیرسیاقی). از خلعتی که به هرکس دهند ده یک قیمت واقعی بازیافت و برین موجب تقسیم میشود... (تذکره الملوک چ دبیرسیاقی ص65).