بازل
[زِ] (ع اِ) شتری که دندان نیش برآورده باشد. (منتهی الارب). دندان نیش شتر. (آنندراج) (ناظم الاطباء). اشتر دندان نیش برآورده. و این در سال نهم باشد و بعد از آن دیگر شتر به سنی نامیده نمیشود و فی المثل بازل عام و بازل عامین گویند. شتری که به سال نهم درآید. (منتخب غیاث اللغات) (صبح الاعشی ج 2 ص34). شتر پیر که دندان پیشین او بالا برآمده باشد. و مذکر و مؤنث در وی یکسان است. (آنندراج). ج، بَوازِل، بُزَّل. بُزل. و بُزُل. (ناظم الاطباء) :
جرس مانندهء دو ترک زرین
معلق هر دو تا زانوی بازل.منوچهری.
و سال نهم درآید [ بچهء ناقه ] بازل و بازله گویند. (تاریخ قم ص177). و رجوع به بازله شود. || مرد تجربه کار. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). مرد مجرب. کامل در تجربه. مرد آزموده و پخته : فاضلی جزل و بازلی فحل. (ترجمهء تاریخ یمینی ص430).
جرس مانندهء دو ترک زرین
معلق هر دو تا زانوی بازل.منوچهری.
و سال نهم درآید [ بچهء ناقه ] بازل و بازله گویند. (تاریخ قم ص177). و رجوع به بازله شود. || مرد تجربه کار. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). مرد مجرب. کامل در تجربه. مرد آزموده و پخته : فاضلی جزل و بازلی فحل. (ترجمهء تاریخ یمینی ص430).