باریک بینی
(حامص مرکب) آنکه در امور دقیق است. چگونگی باریک بین. دقت. تدقیق. مُداقَّه. فطانت. تبن. تبتین. ریزه کاری و باریک بینی کردن. (منتهی الارب). آنکه باریک بیند و دقیق اندیشد. زیرکی و تیزهوشی. (ناظم الاطباء) :
چو از باریک بینی موی می سفت
بباریکی سخن چون موی میگفت.نظامی.
به باریک بینی چو بشتافتی
سخنهای باریک دریافتی.نظامی.
|| (ص مرکب) آنکه بینی باریک دارد، اَذلَف. (منتهی الارب).
چو از باریک بینی موی می سفت
بباریکی سخن چون موی میگفت.نظامی.
به باریک بینی چو بشتافتی
سخنهای باریک دریافتی.نظامی.
|| (ص مرکب) آنکه بینی باریک دارد، اَذلَف. (منتهی الارب).