باری
(ص نسبی) منسوب و متعلق به بار. (ناظم الاطباء). منسوب به بار: قاطر حیوان باری است(1). در این صورت همان لفظ بار (بمعنی حمل) است که یاء نسبت به آن ملحق گشته. (از فرهنگ نظام). ستور باری مقابل، سواری. اسب و استر و جز آن که سواری را نشاید و بر آن خواربار و مانند آن حمل کنند. پالانی. یابوی باری. || هر چیزی که پربار و سنگین باشد. (برهان). سنگین و گران بار شده. (ناظم الاطباء). وزین و سنگین. (دِمزن). رجوع به بار شود. || سفیدک دندان. چرک دندان. زنگ دندان. رجوع به بار، شود. || کعبتین قلب را نیز گویند. (برهان) (دِمزن).
(1) - از: بار + ی نسبت.
(1) - از: بار + ی نسبت.