بادی
(ص نسبی) آنچه منسوب به باد باشد از فلکیات همچو: برج جوزا و دلو و میزان(1). (برهان) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (انجمن آرا). || منسوب به باد (نفخ) در اصطلاح موسیقی. از ذوات النفخ در برابر زهی (ذوات الاوتار). رجوع به آهنگ شود. || (فعل دعایی) یعنی همیشه و دایم باشی. (برهان). همیشه و دایم باشی.(2) (ناظم الاطباء). همیشه باشی. یعنی باشی تو در حال خطابست، چنانچه در مغائبه گویند بادا. (آنندراج) (انجمن آرا). بوادی. باشی تو :
تو بدرود باش ای جهان پهلوان
که بادی همه ساله پشت گوان.فردوسی.
ز کشواد و گیوت که داد آگهی
که با خرمی بادی و فرهی.فردوسی.
که جاوید بادی تو با تاج و تخت
همیشه بهر جای فیروزبخت.فردوسی.
همه کار تو باد با عقلا
دور بادی ز صحبت جهلا
کند ار عاقلت بحق در خشم
به از آن کِت ببندد ابله چشم.سنائی.
تا که باشد در مثل کالیأس احدی الراحتین
بادی اندر راحتی کآن را نباشد بیم یاس.
انوری.
و رجوع به باد شود.
(1) - رجوع به «شمارهء هفت و هفت پیکر نظامی» تألیف محمد معین شود.
(2) - مرکب از باد و بودی سوم شخص مضارع فعل دعا با علامت «الف» و «ی» خطاب که متقدمان بکار میبردند.
تو بدرود باش ای جهان پهلوان
که بادی همه ساله پشت گوان.فردوسی.
ز کشواد و گیوت که داد آگهی
که با خرمی بادی و فرهی.فردوسی.
که جاوید بادی تو با تاج و تخت
همیشه بهر جای فیروزبخت.فردوسی.
همه کار تو باد با عقلا
دور بادی ز صحبت جهلا
کند ار عاقلت بحق در خشم
به از آن کِت ببندد ابله چشم.سنائی.
تا که باشد در مثل کالیأس احدی الراحتین
بادی اندر راحتی کآن را نباشد بیم یاس.
انوری.
و رجوع به باد شود.
(1) - رجوع به «شمارهء هفت و هفت پیکر نظامی» تألیف محمد معین شود.
(2) - مرکب از باد و بودی سوم شخص مضارع فعل دعا با علامت «الف» و «ی» خطاب که متقدمان بکار میبردند.