باده خوار
[دَ / دِ خوا / خا] (نف مرکب)شرابخوار. (آنندراج). شرابخواره. می خواره :
چون دل باده خوار گشت جهان
با نشاط و کروز(1) و خوش منشی.خسروی.
چو از می گران شد سر باده خوار
سته گشت رامشگر و می گسار.
اسدی (گرشاسب نامه).
(1) - ن ل: کروژ.
چون دل باده خوار گشت جهان
با نشاط و کروز(1) و خوش منشی.خسروی.
چو از می گران شد سر باده خوار
سته گشت رامشگر و می گسار.
اسدی (گرشاسب نامه).
(1) - ن ل: کروژ.