بادشاه
[دِ] (اِ مرکب) مرکب است از باد یا پاد و شاه، لفظ اول که پاد است بمعنی تخت باشد چه در اصل پات بود تای فوقانی را بدال بدل کردند و لفظ پاد بمعنی پاسبانی و پائیدن نیز آمده، و لفظ شاه بمعنی خداوند است. (آنندراج).(1) پادشاه. (ناظم الاطباء). رجوع به پادشاه شود.
- بادشاه جهانگیر عالم بالا؛ کنایه از آفتاب باشد. (آنندراج) (مجموعهء مترادفات ص13).
(1) - ببای فارسی صحیح است (پادشاه) نه ببای عربی (بادشاه) و اینکه در هندوستان ببای عربی شهرت دارد ظاهراً از جهت استکراه جزو اول است از کلمهء مذکوره که بزبان هند قبیح است. (آنندراج). برای اطلاع از وجه اشتقاق کلمه، رجوع به پادشاه در همین لغت نامه و برهان قاطع چ معین شود.
- بادشاه جهانگیر عالم بالا؛ کنایه از آفتاب باشد. (آنندراج) (مجموعهء مترادفات ص13).
(1) - ببای فارسی صحیح است (پادشاه) نه ببای عربی (بادشاه) و اینکه در هندوستان ببای عربی شهرت دارد ظاهراً از جهت استکراه جزو اول است از کلمهء مذکوره که بزبان هند قبیح است. (آنندراج). برای اطلاع از وجه اشتقاق کلمه، رجوع به پادشاه در همین لغت نامه و برهان قاطع چ معین شود.