ایما
(ع مص) ایماء. (از فرهنگ فارسی معین). مأخوذ از تازی اشاره و نشان دادن به انگشت و جز آن. (ناظم الاطباء). اشاره. (فرهنگ فارسی معین) :
نهاده جهان و فلک چشم و گوش
بایما و فرمان خسرو ملک.مسعودسعد.
غیر نطق و غیر ایما و سجل
صد هزاران ترجمان خیزد ز دل.مولوی.
- ایما کردن؛ ایما و اشاره کردن نشان دادن با دست و سر و جز آن و به رمز بیان کردن. (ناظم الاطباء) :
دریابد اگر بدل کنی فکرت
بشتابد اگر کنی به چشم ایما.مسعودسعد.
و رجوع به ایماء شود.
نهاده جهان و فلک چشم و گوش
بایما و فرمان خسرو ملک.مسعودسعد.
غیر نطق و غیر ایما و سجل
صد هزاران ترجمان خیزد ز دل.مولوی.
- ایما کردن؛ ایما و اشاره کردن نشان دادن با دست و سر و جز آن و به رمز بیان کردن. (ناظم الاطباء) :
دریابد اگر بدل کنی فکرت
بشتابد اگر کنی به چشم ایما.مسعودسعد.
و رجوع به ایماء شود.