اولیا
[اَ لِ] (اِ) اولیاء. دوستان خدا و مردمان مقدس و پارسا. (ناظم الاطباء). دوستان و نزدیکان قرابت و نزدیکان خدا. (آنندراج) (غیاث اللغات) :
آنجا که رزم جویی دیماه دشمنانی
وانجا که بزم سازی نوروز اولیایی.فرخی.
خواجهء بزرگ و اولیا و حشم برسیدند. (تاریخ بیهقی). و مردم شهر آمدن گرفت فوج فوج... و اولیا و حشم و لشکریان و شهریان که بحقیقت بر تخت ملک این روز بود. (تاریخ بیهقی). خوارزمشاه بار داد و اولیا و حشم بیامدند. (تاریخ بیهقی).
هر چار چار حد بنای پیمبری
هر چار چار عنصر ارواح اولیا.خاقانی.
حق تعالی از غم و خشم خصام
کی گذارد اولیا را در غرام.مولوی.
اولیا اطفال حقند ای پسر
در حضور و غیبت ایشان باخبر.مولوی.
- اولیای امور؛ کسانیکه مصدر کارها هستند.
- اولیای دولت؛ وزرا و کارگزاران دولت. (ناظم الاطباء). امرا و ارکان دولت. (آنندراج).
- اولیا شدن؛ مرشد شدن. (ناظم الاطباء).
آنجا که رزم جویی دیماه دشمنانی
وانجا که بزم سازی نوروز اولیایی.فرخی.
خواجهء بزرگ و اولیا و حشم برسیدند. (تاریخ بیهقی). و مردم شهر آمدن گرفت فوج فوج... و اولیا و حشم و لشکریان و شهریان که بحقیقت بر تخت ملک این روز بود. (تاریخ بیهقی). خوارزمشاه بار داد و اولیا و حشم بیامدند. (تاریخ بیهقی).
هر چار چار حد بنای پیمبری
هر چار چار عنصر ارواح اولیا.خاقانی.
حق تعالی از غم و خشم خصام
کی گذارد اولیا را در غرام.مولوی.
اولیا اطفال حقند ای پسر
در حضور و غیبت ایشان باخبر.مولوی.
- اولیای امور؛ کسانیکه مصدر کارها هستند.
- اولیای دولت؛ وزرا و کارگزاران دولت. (ناظم الاطباء). امرا و ارکان دولت. (آنندراج).
- اولیا شدن؛ مرشد شدن. (ناظم الاطباء).