اوقات
[اَ] (ع اِ) جِ وقت. (آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (دهار) (ناظم الاطباء). ازمنه و فصول و ساعات و هنگام. (ناظم الاطباء) :
چو دی رفت فردا نیامد به پیش
مده خیره بر باد اوقات خویش.فردوسی.
گوش هش دارید این اوقات را
درربایید این چنین نفْحات را.مولوی.
|| حالات و احوال. (ناظم الاطباء).
- اوقات سیاه کردن و پوچ کردن و پوچ -شدن؛ کنایه از اوقات ضایع کردن و شدن. (آنندراج) :
اوقات خود زمشق پریشان سیاه کرد
خطی که نسخه ز ان خط شبرنگ برنداشت.
صائب (از آنندراج).
اوقات خود بفکر عصا پوچ میکنی
در وادیی که رو بقفا میتوان شدن.صائب.
- اوقات کسی تلخ شدن؛ اندوهناک گشتن. گرفتگی پیدا کردن.
|| معاش و گذران. (ناظم الاطباء).
- اوقات گذاری؛ وظیفه و مدد معاش و وجه گذران. (ناظم الاطباء).
رجوع به وقت شود. || جِ اوقه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به اوقه شود.
چو دی رفت فردا نیامد به پیش
مده خیره بر باد اوقات خویش.فردوسی.
گوش هش دارید این اوقات را
درربایید این چنین نفْحات را.مولوی.
|| حالات و احوال. (ناظم الاطباء).
- اوقات سیاه کردن و پوچ کردن و پوچ -شدن؛ کنایه از اوقات ضایع کردن و شدن. (آنندراج) :
اوقات خود زمشق پریشان سیاه کرد
خطی که نسخه ز ان خط شبرنگ برنداشت.
صائب (از آنندراج).
اوقات خود بفکر عصا پوچ میکنی
در وادیی که رو بقفا میتوان شدن.صائب.
- اوقات کسی تلخ شدن؛ اندوهناک گشتن. گرفتگی پیدا کردن.
|| معاش و گذران. (ناظم الاطباء).
- اوقات گذاری؛ وظیفه و مدد معاش و وجه گذران. (ناظم الاطباء).
رجوع به وقت شود. || جِ اوقه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به اوقه شود.