اوثان
[اَ] (ع اِ) جِ وَثَن. بت ها. (منتهی الارب) (غیاث اللغات) (آنندراج). اصنام. (ترجمان القرآن) :
چو بردارد ز پیش روی اوثان
حجاب ماردی دست برهمن.منوچهری.
شمشهای زر از قدود بدود و اجسام اصنام و ابدان اوثان فرومیریختند. (ترجمهء تاریخ یمینی).
به شرع عابد اوثان اگر بباید کشت
مرا چه حاجت کشتن که خود وثن بکشد.
سعدی.
چو بردارد ز پیش روی اوثان
حجاب ماردی دست برهمن.منوچهری.
شمشهای زر از قدود بدود و اجسام اصنام و ابدان اوثان فرومیریختند. (ترجمهء تاریخ یمینی).
به شرع عابد اوثان اگر بباید کشت
مرا چه حاجت کشتن که خود وثن بکشد.
سعدی.