انگیزش
[اَ زِ] (اِمص از انگیزیدن و انگیختن) تحریک. ترغیب. تحریض. || هیجان. (ناظم الاطباء). || بعث. نشور. قیامت. حشر. نشر. رستاخیز. (یادداشت مؤلف) :
ره دینش آنست کز هر گناه
بتابی و فرمانش داری نگاه...
بدانی که انگیزش است و شمار
همیدون بپول صراطت(1) گذار.
(گرشاسب نامه ص302).
|| طبع. طبیعت. (یادداشت مؤلف) :
ز انگیزش و ساخت فرق است چند
که این نخل کار است و آن نخلبند.
ناصرخسرو.
|| تاخت و تاز. (از حاشیهء شرفنامهء چ وحید ص412) :
به انگیزش از آسمان کم نبود
صبا مرد میدان او هم نبود.
نظامی (شرفنامه ص412).
|| برپا داشتن. برپا ساختن :
به انگیزش فتنه آغاز کرد
بدی گفت و نیکی همه راز کرد.
؟ (از یادداشت مؤلف).
- انگیزش کردن؛ تحریک کردن. وادار کردن: ابویزید خالدبن محمد بن یحیی بندار کرمان بود و نامه همی نبشت سوی مقتدر اندر حدیث سیستان و او را اندر آن باب انگیزش محمد بن حمدان برنده (؟) همی کرد. (تاریخ سیستان صص302-303).
- انگیزش گر؛ محرک. (یادداشت مؤلف).
(1) - ن ل: طراطش، بپول چنیود.
ره دینش آنست کز هر گناه
بتابی و فرمانش داری نگاه...
بدانی که انگیزش است و شمار
همیدون بپول صراطت(1) گذار.
(گرشاسب نامه ص302).
|| طبع. طبیعت. (یادداشت مؤلف) :
ز انگیزش و ساخت فرق است چند
که این نخل کار است و آن نخلبند.
ناصرخسرو.
|| تاخت و تاز. (از حاشیهء شرفنامهء چ وحید ص412) :
به انگیزش از آسمان کم نبود
صبا مرد میدان او هم نبود.
نظامی (شرفنامه ص412).
|| برپا داشتن. برپا ساختن :
به انگیزش فتنه آغاز کرد
بدی گفت و نیکی همه راز کرد.
؟ (از یادداشت مؤلف).
- انگیزش کردن؛ تحریک کردن. وادار کردن: ابویزید خالدبن محمد بن یحیی بندار کرمان بود و نامه همی نبشت سوی مقتدر اندر حدیث سیستان و او را اندر آن باب انگیزش محمد بن حمدان برنده (؟) همی کرد. (تاریخ سیستان صص302-303).
- انگیزش گر؛ محرک. (یادداشت مؤلف).
(1) - ن ل: طراطش، بپول چنیود.