انفجار
[اِ فِ] (ع مص) سپید گردیدن آخر شب. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || روشن گردیدن بامداد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). روشن شدن صبح. (از اقرب الموارد). || رسیدن بلاها از هر سو. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || روان شدن آب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (ترجمان القرآن جرجانی). بدرآمدن آب. (غیاث اللغات) (آنندراج). شاریده شدن آب. (مصادر زوزنی). خروج آب از منبع خود. (تفسیر ابوالفتوح رازی). || جوانمردی نمودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). کرم و جوانمردی کردن. (از اقرب الموارد). || روان شدن ریم از دنبل. (غیاث اللغات) (آنندراج). انفجار قرحه؛ سر باز کردن ریش. (یادداشت مؤلف). شکافته شدن. باز شدن سر چیزی (مانند دمل). || ترکیدن بمب و مانند آن. (فرهنگ فارسی معین). || (اصطلاح طب) تفرق اتصال در وسط ورید. (از کشاف اصطلاحات الفنون).