انتزاع
[اِ تِ] (ع مص)بازداشتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). بازداشتن و امتناع. (از اقرب الموارد). || برکندن و از جای برکشیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). اقتلاع. (از اقرب الموارد). || برکنده شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد). یقال انتزعت الشی ء فانتزع. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || دور شدن: انتزعت النیهُ؛ بعدت. (از اقرب الموارد). || تمثل: یقال للرجل اذا استنبط معنی آیه قد انتزع معنی جیداً. (از اقرب الموارد). || واستدن. گرفتن. (فرهنگ فارسی معین) :بهیچ روزگار هیچ پادشاه را افتراع آن بقعهء عذراء و انتزاع آن مملکت غرا میسر نگشته بود. (ترجمهء تاریخ یمینی ص 211). || (اِمص) برکندگی. || بازداشتگی. (ناظم الاطباء). || درآوردن جزیی از یک کل. (فرهنگ فارسی معین).