انبه
[اَمْ بُهْ] (ص) مخفف انبوه است. (برهان قاطع) (از غیاث اللغات) (آنندراج). بسیار. متعدد. کثیر :
گروه انبه ایشان چو لشکر یأجوج
سلاح محکم ایشان چو سد اسکندر.
عنصری.
از گلهء انبه چه غم قصاب را
انبهیّ هش چه بندد خواب را؟مولوی.
با سپاهی همچو استاره اثیر
انبه و فیروز صفدر ملک گیر.مولوی.
- انبه شدن؛ انبوه شدن. بسیار شدن. گرد آمدن :
همیدون بر آن دیده بان یک گروه
شدند انبه از زیر آن برز کوه.
اسدی (گرشاسب نامه ص188).
|| مملو و پر. || فروریختن دیوار. || (اِ) بسیاری چیزها باشد خواه از مردم خواه از حیوانات دیگر. (برهان قاطع). کثرت :
گریزان چنان شد در آن گردگرد
کز انبه همی مرد بر مرد مرد.
اسدی (گرشاسب نامه ص225).
|| جماعت. گروه :
بدان انبه اندر یکی مرد مست
بسنگی بر از دور تیغی بدست.
اسدی (گرشاسب نامه ص143).
کجا باره زانبه بپرداختند
خم پنجه در باره انداختند.
اسدی (گرشاسب نامه).
- پرانبه؛ پرانبوه. پرجمعیت :
بیاکند گنجش ز گنج مهان
پرانبه شدش بارگاه از شهان.
اسدی (گرشاسب نامه).
و رجوع به انبوه شود.
گروه انبه ایشان چو لشکر یأجوج
سلاح محکم ایشان چو سد اسکندر.
عنصری.
از گلهء انبه چه غم قصاب را
انبهیّ هش چه بندد خواب را؟مولوی.
با سپاهی همچو استاره اثیر
انبه و فیروز صفدر ملک گیر.مولوی.
- انبه شدن؛ انبوه شدن. بسیار شدن. گرد آمدن :
همیدون بر آن دیده بان یک گروه
شدند انبه از زیر آن برز کوه.
اسدی (گرشاسب نامه ص188).
|| مملو و پر. || فروریختن دیوار. || (اِ) بسیاری چیزها باشد خواه از مردم خواه از حیوانات دیگر. (برهان قاطع). کثرت :
گریزان چنان شد در آن گردگرد
کز انبه همی مرد بر مرد مرد.
اسدی (گرشاسب نامه ص225).
|| جماعت. گروه :
بدان انبه اندر یکی مرد مست
بسنگی بر از دور تیغی بدست.
اسدی (گرشاسب نامه ص143).
کجا باره زانبه بپرداختند
خم پنجه در باره انداختند.
اسدی (گرشاسب نامه).
- پرانبه؛ پرانبوه. پرجمعیت :
بیاکند گنجش ز گنج مهان
پرانبه شدش بارگاه از شهان.
اسدی (گرشاسب نامه).
و رجوع به انبوه شود.