انامل
[اَ مِ] (ع اِ) جِ اَنْمُله و اَنْمِله و اَنْمَله و اُنْمُله و اُنْمِله و اُنْمَله و اِنْمُله و اِنْمَله و اِنْمِله به تثلیث میم و همزه. (از اقرب الموارد). سرانگشتان. (غیاث اللغات) (ترجمان علامه جرجانی مهذب عادل بن علی) (آنندراج) :
وگر از خدمتت محروم ماندم
بسوزم کلک و بشکافم انامل.منوچهری.
سحرهء بابل سخرهء انامل او بودند. (ترجمهء تاریخ یمینی ص236).
بس انامل رشک استادان شده
در صناعت عاقبت لرزان شده.
مولوی (مثنوی).
|| انگشتان. (فرهنگ فارسی معین) : ایشان انامل ساعد صاحب شریعت و وایل سحایب صدر نبوت و... بودند. (تاریخ بیهقی ص11).
که او به پنج انامل بفتح باب سخن
ز هفت کشور جانم ببرد قحط و وبا.خاقانی.
پس بر آن سد مبارک ده انامل برگشاد
جدولی را هفت دریا ساخت از فیض عطا.
خاقانی.
و رجوع به انمله و انملات شود.
وگر از خدمتت محروم ماندم
بسوزم کلک و بشکافم انامل.منوچهری.
سحرهء بابل سخرهء انامل او بودند. (ترجمهء تاریخ یمینی ص236).
بس انامل رشک استادان شده
در صناعت عاقبت لرزان شده.
مولوی (مثنوی).
|| انگشتان. (فرهنگ فارسی معین) : ایشان انامل ساعد صاحب شریعت و وایل سحایب صدر نبوت و... بودند. (تاریخ بیهقی ص11).
که او به پنج انامل بفتح باب سخن
ز هفت کشور جانم ببرد قحط و وبا.خاقانی.
پس بر آن سد مبارک ده انامل برگشاد
جدولی را هفت دریا ساخت از فیض عطا.
خاقانی.
و رجوع به انمله و انملات شود.