اناس
[اُ] (ع اِ) مردمان. (ترجمان جرجانی مهذب عادل بن علی) (آنندراج) (غیاث اللغات) (فرهنگ فارسی معین). مردم. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). انس. ناس. (فرهنگ فارسی معین)(1) :یوم ندعوا کل اناس بامامهم. (قرآن 17/71).
نبید خور که بنوروز هرکه می نخورد
نه از گروه کرام است و نز عداد اناس.
منوچهری.
و گاهی الف آنرا حذف کنند و ناس و با الف و لام الناس گویند. (از ناظم الاطباء). و رجوع به ناس شود.
- ابواناس، ام اناس؛ از کنی است. (از ناظم الاطباء).
- ام اناس؛ دختر ابوموسی اشعری و دختر قرط که جدهء عبدالمطلب و نیز جدهء اسماء دختر ابوبکر بود. (از ناظم الاطباء).
(1) - در غیاث اللغات و بنقل از آن در آنندراج آمده: این [ کلمه ] مفرد است، جمع نیست مگر بمعنی جمع آید، در اقرب الموارد و محیط المحیط و المنجد این کلمه را جمع انس دانسته اند. صاحب فرهنگ المرجع آنرا اسم جمع دانسته و باشتباه محیط المحیط و المنجد اشاره کرده است.
نبید خور که بنوروز هرکه می نخورد
نه از گروه کرام است و نز عداد اناس.
منوچهری.
و گاهی الف آنرا حذف کنند و ناس و با الف و لام الناس گویند. (از ناظم الاطباء). و رجوع به ناس شود.
- ابواناس، ام اناس؛ از کنی است. (از ناظم الاطباء).
- ام اناس؛ دختر ابوموسی اشعری و دختر قرط که جدهء عبدالمطلب و نیز جدهء اسماء دختر ابوبکر بود. (از ناظم الاطباء).
(1) - در غیاث اللغات و بنقل از آن در آنندراج آمده: این [ کلمه ] مفرد است، جمع نیست مگر بمعنی جمع آید، در اقرب الموارد و محیط المحیط و المنجد این کلمه را جمع انس دانسته اند. صاحب فرهنگ المرجع آنرا اسم جمع دانسته و باشتباه محیط المحیط و المنجد اشاره کرده است.