امهات
[اُمْ مَ] (ع اِ) جِ اُمَّهه. (ناظم الاطباء) (از المرجع) (از آنندراج). جِ اُمّ. (از اقرب الموارد). مادرها. (ناظم الاطباء). مادران. (مؤید الفضلاء) (آنندراج). امهات در ذوی العقول گویند و امات در غیرذوی العقول. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از مهذب الاسماء) (از غیاث اللغات) :
لشکری زاصلاب سوی امهات
بهر آن تا در رحم روید نبات.مولوی.
|| اصول هر چیز. (از مؤید الفضلاء). مهمات. مهمترین. (فرهنگ فارسی معین).
- امهات البلاد، امهات المدائن؛ شهرهای عمده.
- امهات قصاید؛ قصاید مهم.
- امهات کتب؛ کتب مهم.
- امهات لغت؛ کتب معتبر و مهم در لغت.
|| در نزد حکما، عبارت از عناصر است. و در کشف اللغات گوید: امهات در اصطلاح حکما عناصر و طبایع را گویند چنانکه آباء در اصطلاح آنان افلاک و انجم را نامند. (از کشاف اصطلاحات الفنون). عناصر. (از حکمت اشراق ص187). عناصر اربعه. چهارآخشیج. چهارگوهر (آب، باد، خاک و آتش) :
حکیمان این چنین گفتند با ما
که این چار امهاتند آن نُه آبا.ناصرخسرو.
در قول او بجمله گوا یابی
در امهات و زآتش و در آبا.ناصرخسرو.
فیض تو که چشمهء حیات است
روزی ده اصل امهاتست.نظامی.
و رجوع به امهات اربعه شود. || در اصطلاح اهل رمل، عبارت از چهار شکلی است که در وقت کشیدن زایچه در چهار خانهء اول واقع شوند. (از کشاف اصطلاحات الفنون).
لشکری زاصلاب سوی امهات
بهر آن تا در رحم روید نبات.مولوی.
|| اصول هر چیز. (از مؤید الفضلاء). مهمات. مهمترین. (فرهنگ فارسی معین).
- امهات البلاد، امهات المدائن؛ شهرهای عمده.
- امهات قصاید؛ قصاید مهم.
- امهات کتب؛ کتب مهم.
- امهات لغت؛ کتب معتبر و مهم در لغت.
|| در نزد حکما، عبارت از عناصر است. و در کشف اللغات گوید: امهات در اصطلاح حکما عناصر و طبایع را گویند چنانکه آباء در اصطلاح آنان افلاک و انجم را نامند. (از کشاف اصطلاحات الفنون). عناصر. (از حکمت اشراق ص187). عناصر اربعه. چهارآخشیج. چهارگوهر (آب، باد، خاک و آتش) :
حکیمان این چنین گفتند با ما
که این چار امهاتند آن نُه آبا.ناصرخسرو.
در قول او بجمله گوا یابی
در امهات و زآتش و در آبا.ناصرخسرو.
فیض تو که چشمهء حیات است
روزی ده اصل امهاتست.نظامی.
و رجوع به امهات اربعه شود. || در اصطلاح اهل رمل، عبارت از چهار شکلی است که در وقت کشیدن زایچه در چهار خانهء اول واقع شوند. (از کشاف اصطلاحات الفنون).