املاک
[اِ] (ع مص) مُلک گردانیدن چیزی کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مالک چیزی گردانیدن. (غیاث اللغات). || پادشاه کردن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). پادشاه کردن. (تاج المصادر بیهقی). || خمیر سخت و نیکو کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). نیکو سرشتن آرد. (تاج المصادر بیهقی)(1). || قادر گردیدن بچه بر پیروی مادر. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)(2). || زن دادن. (منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی) (آنندراج) (ناظم الاطباء). گویند املکته ایاها. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || زن خواستن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). گویند اُمْلِک، بطور مجهول. || طلاق دادن، گویند اُملکت المرأه امرها، بطور مجهول؛ طلاق داده شد آن زن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). || (اِ) تزویج و عقد و نکاح. (از ناظم الاطباء). عقد و نکاح. (آنندراج). گویند شهدنا املاکه؛ حاضر آمدیم در عقد و نکاح او. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). و همچنین گویند کنا فی املاکه و جئنا من املاکه؛ ای نکاحه و تزوجه. (از ناظم الاطباء).
(1) - عجنت المرأه فأملکت اذا بلغت ملاکته و اجادت عجنه حتی یأخذ بعضه بعضاً. (لسان العرب از اقرب الموارد).
(2) - در ناظم الاطباء بغلط «مادر گردیدن» آمده.
(1) - عجنت المرأه فأملکت اذا بلغت ملاکته و اجادت عجنه حتی یأخذ بعضه بعضاً. (لسان العرب از اقرب الموارد).
(2) - در ناظم الاطباء بغلط «مادر گردیدن» آمده.