امسال
[اِ] (اِ مرکب، ق مرکب)(1) این سال یعنی سالی که در آن هستیم. (ناظم الاطباء). سال حاضر. هذه السنه. سنهء جاری. سال جاری. العام :
تا پدید آمدت امسال خط غالیه بوی
غالیه تیره شد و زاهری و عنبر خوار.
عماره.
تقویم بفرتان [ شاید بفرغانه ] چنان خوار شد امسال
چون جخج به خمنادز و چون فنج به خالنگ.
(قریع الدهر).
هر آن کامسال آمد پیش من گفت
نه آنی خود که من دیدم ترا یار.فرخی.
فراوان خوشترم امروز از دی
فراوان بهترم امسال از پار.فرخی.
این قصر خجسته که بنا کرده ای امسال
با غرفهء فردوس بفردوس قرین است.
منوچهری.
ایزد کرده است وعده با ملک ما
کش برساند بهر مراد دل امسال.منوچهری.
اگر با تو نمیدانی چه خواهم کرد نندیشی
که امسال آن کنم با تو که کردم پار با آنها.
ناصرخسرو.
ز بسدین لب لعل شکر سرشتهء او
خطی چو برگ نی سبز نودمید امسال.
سوزنی.
ور تو خواهی در اجری امسال
آوری خط محو کردهء پار.خاقانی.
مرا چون بد نباشد حال بی تو
که بودم با تو پار امسال بی تو.نظامی.
- امثال: امسال برای یکیمان زن بگیر سال دیگر برای داداشم. (از امثال و حکم مؤلف). و رجوع به همین کتاب شود.
(1) - مرکب از ام = این + سال. همچون امروز. امشب.
تا پدید آمدت امسال خط غالیه بوی
غالیه تیره شد و زاهری و عنبر خوار.
عماره.
تقویم بفرتان [ شاید بفرغانه ] چنان خوار شد امسال
چون جخج به خمنادز و چون فنج به خالنگ.
(قریع الدهر).
هر آن کامسال آمد پیش من گفت
نه آنی خود که من دیدم ترا یار.فرخی.
فراوان خوشترم امروز از دی
فراوان بهترم امسال از پار.فرخی.
این قصر خجسته که بنا کرده ای امسال
با غرفهء فردوس بفردوس قرین است.
منوچهری.
ایزد کرده است وعده با ملک ما
کش برساند بهر مراد دل امسال.منوچهری.
اگر با تو نمیدانی چه خواهم کرد نندیشی
که امسال آن کنم با تو که کردم پار با آنها.
ناصرخسرو.
ز بسدین لب لعل شکر سرشتهء او
خطی چو برگ نی سبز نودمید امسال.
سوزنی.
ور تو خواهی در اجری امسال
آوری خط محو کردهء پار.خاقانی.
مرا چون بد نباشد حال بی تو
که بودم با تو پار امسال بی تو.نظامی.
- امثال: امسال برای یکیمان زن بگیر سال دیگر برای داداشم. (از امثال و حکم مؤلف). و رجوع به همین کتاب شود.
(1) - مرکب از ام = این + سال. همچون امروز. امشب.