امرود
[اَ] (اِ) در پهلوی ارموت(1) و انبروت(2). (از حاشیهء برهان قاطع چ معین). در آستارا آرموت(3). در منجیل، هومرو(4). در شفارود، اومبرو(5) گویند. (از جنگل شناسی کریم ساعی ج1 ص238)(6). گلابی. (فرهنگ فارسی معین). قسمی از گلابی. (ناظم الاطباء). کمثری. (منتهی الارب) (دهار). پروند. (برهان قاطع). میوه ای است در ملک خراسان بغایت شیرینی و نازکی و خوشبوی بشکل نبات می شود و آنرا به پستان نو برآمده تشبیه کنند. (از مؤید الفضلاء) :
برفتم به رز تا بیارم کنشتو
چه سیب و چه غوره چه امرود و آلو.
علی قرط.
شاه میوه: آبی و امرود... طبع را خشک کند. (ذخیرهء خوارزمشاهی)(7).
کدو برکشیده طربرود را
گلوگیر گشته به امرود را.نظامی.
شکل امرود تو گویی که بشیرینی و لطف
کوزه ای چند نباتست معلق بر بار.سعدی.
طبق امرودی در دست او بود... خواجه از وجه حل آن امرود پرسیدند. (انیس الطالبین). امرودها را در جایی خالی مساز. (انیس الطالبین). از میان امرودها یکی امرود را به آن یوسف دادند. (انیس الطالبین). چه درخت مثمره و میوه دار درخت امرود و زردآلوست. (تاریخ قم).
شد نار ترش شحنه و نارنج میر آب
تالانه لشکری شد و امرود میر گشت.
بسحاق اطعمه.
سیب و امرود بهم مشت زده
فندق از خرمی انگشت زده.جامی.
و رجوع به گلابی شود.
(1) - armot.
(2) - anbarot.
(3) - armot.
(4) - humro.
(5) - umbero. (6) - در نور، سوتی (Soti) و همتولک (humtoluk) در زیارت، تلکا (teleka) در کتول، تلکو (teleko) در رامیان، تولیکا (tolika)در رامسر و لاهیجان، اربو (orbo) و گاراربو و در گیلان، خج می خوانند. (از جنگل شناسی کریم ساعی ص238).
(7) - صاحب ذخیرهء خوارزمشاهی دو قسم امرود را مکرر به نیکویی وصف می کند یکی بحرآبادی و دیگر چینی. (از یادداشت مؤلف).
برفتم به رز تا بیارم کنشتو
چه سیب و چه غوره چه امرود و آلو.
علی قرط.
شاه میوه: آبی و امرود... طبع را خشک کند. (ذخیرهء خوارزمشاهی)(7).
کدو برکشیده طربرود را
گلوگیر گشته به امرود را.نظامی.
شکل امرود تو گویی که بشیرینی و لطف
کوزه ای چند نباتست معلق بر بار.سعدی.
طبق امرودی در دست او بود... خواجه از وجه حل آن امرود پرسیدند. (انیس الطالبین). امرودها را در جایی خالی مساز. (انیس الطالبین). از میان امرودها یکی امرود را به آن یوسف دادند. (انیس الطالبین). چه درخت مثمره و میوه دار درخت امرود و زردآلوست. (تاریخ قم).
شد نار ترش شحنه و نارنج میر آب
تالانه لشکری شد و امرود میر گشت.
بسحاق اطعمه.
سیب و امرود بهم مشت زده
فندق از خرمی انگشت زده.جامی.
و رجوع به گلابی شود.
(1) - armot.
(2) - anbarot.
(3) - armot.
(4) - humro.
(5) - umbero. (6) - در نور، سوتی (Soti) و همتولک (humtoluk) در زیارت، تلکا (teleka) در کتول، تلکو (teleko) در رامیان، تولیکا (tolika)در رامسر و لاهیجان، اربو (orbo) و گاراربو و در گیلان، خج می خوانند. (از جنگل شناسی کریم ساعی ص238).
(7) - صاحب ذخیرهء خوارزمشاهی دو قسم امرود را مکرر به نیکویی وصف می کند یکی بحرآبادی و دیگر چینی. (از یادداشت مؤلف).