امد
[اَ] (هزوارش، اِ) هزوارش امد(1) یا امد(2)پهلوی، همو(3) بمعنی همیشه، الی الابد. در عربی بمعنی غایت و منتهی شی ء و اجل است. (حاشیهء برهان قاطع چ معین). هنگام. (برهان قاطع) (انجمن آرا) (آنندراج) (شعوری) (ناظم الاطباء). زمان. (برهان قاطع) (شعوری) (آنندراج) (ناظم الاطباء). موسم. (برهان قاطع). (ناظم الاطباء). وقت. (انجمن آرا) (آنندراج) :
این دستگاه لقمهء تو دیر بر نداشت
امد جدایی آمد و شد دستگاه شک.
سوزنی (از آنندراج).
- امد مدید و عهد بعید؛ یعنی زمان دراز و مدت طویل. (آنندراج).
(1) - am(a)d.
(2) - amd.
(3) - hame(v).
این دستگاه لقمهء تو دیر بر نداشت
امد جدایی آمد و شد دستگاه شک.
سوزنی (از آنندراج).
- امد مدید و عهد بعید؛ یعنی زمان دراز و مدت طویل. (آنندراج).
(1) - am(a)d.
(2) - amd.
(3) - hame(v).