امثله
[اَ ثِ لَ / لِ] (ع اِ) جِ مثال. فرمانها. (فرهنگ فارسی معین) : مناشیر تقدیر بموافقت تدابیر او مُوَقَّع و امثلهء قضا بر موجب رضای او موشح. (سندبادنامه). امثلهء توقیعات او در اقطار جهان چون سوائر امثال و شوارد اشعار منتشر شد. (ترجمهء تاریخ یمینی). بر قاعدهء معهود مناشیر و امثله و مخاطبات بتازی نویسند. (ترجمهء تاریخ یمینی). پسر را پیش خواند و به اطراف و اقطار ممالک خراسان و غزنین و زابلستان به استدعاء لشکر امثله روان کرد. (ترجمهء تاریخ یمینی). فرمان شد تا او سرو سرور کتاب باشد و وزیر ایشان و... امثله و مناشیر او نویسد و سواد کند. (جهانگشای جوینی). || مانندها. || داستانها. (فرهنگ فارسی معین).
- امثلهء شرعیه؛ مسایل دینی. (فرهنگ فارسی معین).
- امثلهء شرعیه؛ مسایل دینی. (فرهنگ فارسی معین).