امت
[اُمْ مَ] (ع اِ) جماعتی که بسوی ایشان پیغمبری آمده باشد. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). گروهی که به پیغمبری ایمان آورده اند. (از کشاف اصطلاحات الفنون). پیروان انبیاء. (غیاث اللغات). پس روان. (ترجمان ترتیب عادل) (فرهنگ فارسی معین) :
یا رب بیافریدی رویی بدین مثال
خود رحم کن بر امت و از راهشان مکیب.
شهید (از فرهنگ اسدی، ذیل کیب).
باز آمدند و گفتند آن امتان موشا
کایزد بد آن نه موشا بر کوه طور سینا.
دقیقی.
آخر الزمان پیغمبری خواهد آمد نام او محمد (ص)، اگر روزگار یابم نخست کسی باشم که بدو بگروم و اگر نیابم امیدوارم که حشر ما را با امت او کنند. (تاریخ بیهقی). واجب است بر من فرمانبری او و نصیحت کردن او و همچنین واجب است بر همهء امت محمد (ص). (تاریخ بیهقی).
به امت رسانید پیغام تو
رسولت محمد بشیر و نذیر.ناصرخسرو.
امت را کی بود محل نبوت
جز که ز مردم هگرز مردم کی زاد.
ناصرخسرو.
مرد رسول است و ستورند پاک
اینکه همی گویند این امت است.
ناصرخسرو.
چند پرسی که چگویی تو بیاران در
چون نپرسی ز همی امت یکسانم.
ناصرخسرو.
وز مصطفی به امر و به تأیید ایزدی
مختار از امتش علی المرتضی شده ست.
ناصرخسرو.
صد لعنت باد بر وجودش
بر امت او هزار چندان.خاقانی.
غرور دهر و سرور جهان نخواست از آنک
نداشت از غم امت به این و آن پروا.
خاقانی.
گر بعهد موسی امت را گه قحط از هوا
بار من و سلوی سلوت رسان افشانده اند.
خاقانی.
هر پیمبر امتان را در جهان
همچنین تا مخلصی میخواندشان.مولوی.
داده بودش صنع حق جمعیتی
که همی زد یک تنه بر امتی.مولوی.
همچو آب نیل دان در وقت غرق
کو میان هر دو امت کرد فرق.مولوی.
چه غم دیوار امت را که دارد چون تو پشتیبان
چه باک از موج بحر آنرا که باشد نوح کشتیبان.
(گلستان).
|| مرد جامع خیر. (منتهی الارب) (از لسان العرب) (ناظم الاطباء). مقتدای مردم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : که هر یکی از ایشان در ایالت و سیاست و عدل و رأفت علیحده امتی بوده اند. (کلیله و دمنه). رجوع به امه شود.
- امت مرحوم (یا مرحومه)؛ گروه پیروان رحم شده. مسلمانان. (فرهنگ فارسی معین) :
در میان امت مرحوم باش
سنت احمد مهل محکوم باش.مولوی.
|| گروه. گروه از هر صنف مردم و از هر جنس حیوانات. (منتهی الارب) (از کشاف اصطلاحات الفنون) (آنندراج) (ناظم الاطباء). گروه. (نصاب) (ترجمان، ترتیب عادل). جماعت. (اقرب الموارد) (لسان العرب) :ایزد... تقدیر چنان کرده است که ملک را انتقال افتد از این امت بدان امت و از این گروه بدان گروه. (تاریخ بیهقی).
ای امت بدبخت بدین زرق فروشان
جز کز خری و جهل چنین فتنه چرایید.
ناصرخسرو.
امت خود را بخواهم من از او
گر نگرداند زعارف هیچ رو.مولوی.
- امت پناه؛ کسی که امت را پناه دهد :
داور مهدی سیاست، مهدی امت پناه
رستم حیدرکفایت حیدر احمد لوا.خاقانی.
یا رب بیافریدی رویی بدین مثال
خود رحم کن بر امت و از راهشان مکیب.
شهید (از فرهنگ اسدی، ذیل کیب).
باز آمدند و گفتند آن امتان موشا
کایزد بد آن نه موشا بر کوه طور سینا.
دقیقی.
آخر الزمان پیغمبری خواهد آمد نام او محمد (ص)، اگر روزگار یابم نخست کسی باشم که بدو بگروم و اگر نیابم امیدوارم که حشر ما را با امت او کنند. (تاریخ بیهقی). واجب است بر من فرمانبری او و نصیحت کردن او و همچنین واجب است بر همهء امت محمد (ص). (تاریخ بیهقی).
به امت رسانید پیغام تو
رسولت محمد بشیر و نذیر.ناصرخسرو.
امت را کی بود محل نبوت
جز که ز مردم هگرز مردم کی زاد.
ناصرخسرو.
مرد رسول است و ستورند پاک
اینکه همی گویند این امت است.
ناصرخسرو.
چند پرسی که چگویی تو بیاران در
چون نپرسی ز همی امت یکسانم.
ناصرخسرو.
وز مصطفی به امر و به تأیید ایزدی
مختار از امتش علی المرتضی شده ست.
ناصرخسرو.
صد لعنت باد بر وجودش
بر امت او هزار چندان.خاقانی.
غرور دهر و سرور جهان نخواست از آنک
نداشت از غم امت به این و آن پروا.
خاقانی.
گر بعهد موسی امت را گه قحط از هوا
بار من و سلوی سلوت رسان افشانده اند.
خاقانی.
هر پیمبر امتان را در جهان
همچنین تا مخلصی میخواندشان.مولوی.
داده بودش صنع حق جمعیتی
که همی زد یک تنه بر امتی.مولوی.
همچو آب نیل دان در وقت غرق
کو میان هر دو امت کرد فرق.مولوی.
چه غم دیوار امت را که دارد چون تو پشتیبان
چه باک از موج بحر آنرا که باشد نوح کشتیبان.
(گلستان).
|| مرد جامع خیر. (منتهی الارب) (از لسان العرب) (ناظم الاطباء). مقتدای مردم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : که هر یکی از ایشان در ایالت و سیاست و عدل و رأفت علیحده امتی بوده اند. (کلیله و دمنه). رجوع به امه شود.
- امت مرحوم (یا مرحومه)؛ گروه پیروان رحم شده. مسلمانان. (فرهنگ فارسی معین) :
در میان امت مرحوم باش
سنت احمد مهل محکوم باش.مولوی.
|| گروه. گروه از هر صنف مردم و از هر جنس حیوانات. (منتهی الارب) (از کشاف اصطلاحات الفنون) (آنندراج) (ناظم الاطباء). گروه. (نصاب) (ترجمان، ترتیب عادل). جماعت. (اقرب الموارد) (لسان العرب) :ایزد... تقدیر چنان کرده است که ملک را انتقال افتد از این امت بدان امت و از این گروه بدان گروه. (تاریخ بیهقی).
ای امت بدبخت بدین زرق فروشان
جز کز خری و جهل چنین فتنه چرایید.
ناصرخسرو.
امت خود را بخواهم من از او
گر نگرداند زعارف هیچ رو.مولوی.
- امت پناه؛ کسی که امت را پناه دهد :
داور مهدی سیاست، مهدی امت پناه
رستم حیدرکفایت حیدر احمد لوا.خاقانی.