اماره
[اَمْ ما رَ] (ع ص) مؤنث اَمّار. بسیار فرماینده. بسیار امرکننده. کثیرالامر. (اقرب الموارد). برانگیزاننده به بدی. (فرهنگ فارسی معین): ان النفس لاماره بالسوء (قرآن 12/53)؛ همانا نفس سخت فرماینده است به بدی. || خودپسند و سرکش. (ناظم الاطباء). || (اِ) خواهشهای نفسانی که آمر اعمال شیطانی است :
پری گفتش اگر اماره باشد
بتر از خوک و سگ صدباره باشد.
عطار (از فرهنگ فارسی معین).
ور بود این جبر جبر عامه نیست
جبر آن امارهء خودکامه نیست.مولوی.
- نفس اماره؛ نفس خودپسند و سرکش. (ناظم الاطباء). نفس فرماینده به بدی : و خلیع العذاروار افسار از نفس اماره برگرفته. (سندبادنامه ص124).
کند مرد را نفس اماره خوار
اگر هوشمندی عزیزش مدار.سعدی.
پری گفتش اگر اماره باشد
بتر از خوک و سگ صدباره باشد.
عطار (از فرهنگ فارسی معین).
ور بود این جبر جبر عامه نیست
جبر آن امارهء خودکامه نیست.مولوی.
- نفس اماره؛ نفس خودپسند و سرکش. (ناظم الاطباء). نفس فرماینده به بدی : و خلیع العذاروار افسار از نفس اماره برگرفته. (سندبادنامه ص124).
کند مرد را نفس اماره خوار
اگر هوشمندی عزیزش مدار.سعدی.