اماره
[اَ رَ] (ع مص) امیر شدن. (مصادر زوزنی). ولایت و فرمانفرمایی. حاکم و فرمانروا شدن بر قومی. (از منتهی الارب). اِماره. رجوع به اِماره شود. || (اِ) نشان. (مهذب الاسماء). علامت. (منتهی الارب). ج، اَمارات. (اقرب الموارد) (المنجد). || در اصطلاح آن است که از علم به آن بر وجود مدلول ظن پیدا میشود مانند ابر نسبت بباران که از علم بوجود ابر ظن بوجود باران پیدا میشود، و فرق میان امارت و علامت این است که علامت از شی ء جدا نمی شود مانند وجود الف و لام در اسم ولی امارت از شی ء جدا می شود مانند وجود ابر نسبت بباران. (از تعریفات جرجانی). امارت نزد اصولیان و متکلمان دلیل ظنی است. و آن گاه مجرد است یعنی وصف طردی است نه مناسب و نه شبیه بدان و گاه باعث مناسب. (از کشاف اصطلاحات الفنون، ذیل امر). و رجوع به همین کتاب و مادهء دلیل شود. || وعده گاه. || هنگام. (منتهی الارب). صاحب اقرب الموارد به این دو معنی اَمار آورده و گوید: به گفتهء بعضی امار جِ اَماره است.