اله
[اَ لُهْ / اَلْ لُهْ](1) (اِ) عقاب. (از فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ رشیدی). در فرهنگ رشیدی و برهان قاطع بتشدید و تخفیف لام هر دو آمده، و هاء آخر نیز ملفوظ است. و غالباً مخفف استعمال شده است. عقاب و آن پرنده ای است معروف که پر آنرا بر تیر نصب کنند. (برهان قاطع). آلُه. (برهان قاطع). لُه. (جهانگیری). جزء اول کلمهء الموت همین «اله» است. و نیز «اله» لقب عمادالدین کاتب اصفهانی است. (وفیات ابن خلکان، ذیل ترجمهء احمدبن حسن عزیزالدین). دکتر معین در حاشیهء برهان قاطع آرند: حمزهء اصفهانی در کتاب «التنبیه علی حدوث التصحیف» (نسخهء خطی) و میدانی در کتاب «السامی فی الاسامی» و همچنین بیرونی در التفهیم عقاب را به «آله» ترجمه کرده اند. حکیم مؤمن در تحفه گوید: «عقاب را بفارسی الوه و بترکی قراقوش گویند». در فرهنگ جهانگیری آمده: «له با اول مضموم مرغی باشد ذی مخلب که بر کوههای بلند آشیانه کند و بغایت قوی و بزرگ بود و آنرا آله نیز خوانند و به تازی عقاب گویند. حکیم فرقدی راست :
مثل دشمنان تو با تو
حیلهء کبک و حمله های له(2) است».
در همهء فرهنگها آله بمعنی عقاب آمده و در بسیاری از لهجه های کنونی ایران نیز چنین است چنانکه «هلو» در کردی، «اله» در مازندرانی و «آلغ» در گیلکی. در کارنامهء اردشیر بابکان (14:12) آلوه(3) بمعنی عقاب بکار رفته است و نیز در بندهشن (14:23) اروا(4) بمعنی عقاب آمده، در طبری اله(5)، مازندرانی کنونی الّه و اله(6). (حاشیهء برهان قاطع، ذیل آله). رجوع به آلُه و لُه و عقاب شود.
(1) - در فرهنگ ناظم الاطباء بضم اول و فتح دوم مشدد یا مخفف آمده است.
(2) - ن ل: و حملهء اله است. (یادداشت مؤلف).
(3) - aluh.
(4) - arva.
(5) - alleh.
(6) - alle, ale.
مثل دشمنان تو با تو
حیلهء کبک و حمله های له(2) است».
در همهء فرهنگها آله بمعنی عقاب آمده و در بسیاری از لهجه های کنونی ایران نیز چنین است چنانکه «هلو» در کردی، «اله» در مازندرانی و «آلغ» در گیلکی. در کارنامهء اردشیر بابکان (14:12) آلوه(3) بمعنی عقاب بکار رفته است و نیز در بندهشن (14:23) اروا(4) بمعنی عقاب آمده، در طبری اله(5)، مازندرانی کنونی الّه و اله(6). (حاشیهء برهان قاطع، ذیل آله). رجوع به آلُه و لُه و عقاب شود.
(1) - در فرهنگ ناظم الاطباء بضم اول و فتح دوم مشدد یا مخفف آمده است.
(2) - ن ل: و حملهء اله است. (یادداشت مؤلف).
(3) - aluh.
(4) - arva.
(5) - alleh.
(6) - alle, ale.