الماس تراش
[اَ تَ] (نف مرکب) آنکه یا آنچه الماس را تراشد. (از آنندراج). آنکه الماس و دیگر گوهرها را تراش میدهد. (ناظم الاطباء). || (ن مف مرکب / ص مرکب) نوعی از شیشه و جواهر حکاکی کرده شده. (از بهار عجم) (از آنندراج) :
عشق بر داغ دلم سودهء الماس فشاند
دُرّ اشکم چه عجب گر بود الماس تراش(1).
اشرف (از بهار عجم).
ظاهراً مراد از دُر، دُر نجف است که سنگی است سفید مشهور. (بهار عجم) (آنندراج). || آنچه تراش چون تراش الماس دارد. رجوع به تراش شود. || (اِ مرکب) بمعنی سودهء الماس هم آمده است. (آنندراج).
(1) - بنظر میرسد که الماس تراش در این بیت بمعنی چیزی است که بوسیلهء الماس تراشیده شود و شاید مراد شیشه یا جواهر حکاکی شده بوسیلهء الماس است چنانکه بهار عجم گفته است، و ممکن است بمعنی الماس شکل باشد یا آنچه تراش آن مانند تراش الماس است.
عشق بر داغ دلم سودهء الماس فشاند
دُرّ اشکم چه عجب گر بود الماس تراش(1).
اشرف (از بهار عجم).
ظاهراً مراد از دُر، دُر نجف است که سنگی است سفید مشهور. (بهار عجم) (آنندراج). || آنچه تراش چون تراش الماس دارد. رجوع به تراش شود. || (اِ مرکب) بمعنی سودهء الماس هم آمده است. (آنندراج).
(1) - بنظر میرسد که الماس تراش در این بیت بمعنی چیزی است که بوسیلهء الماس تراشیده شود و شاید مراد شیشه یا جواهر حکاکی شده بوسیلهء الماس است چنانکه بهار عجم گفته است، و ممکن است بمعنی الماس شکل باشد یا آنچه تراش آن مانند تراش الماس است.