ابلوک
[اَ] (ص) مردم منافق و دورنگ و فضول. (برهان) :
بود از آن جوق قلندر ابلهی
مرد ابلوکی رغیبی(1) بی رهی.
شاه داعی شیرازی.
رجوع به ابلک شود.
(1) - رغیب: شکمخواره.
بود از آن جوق قلندر ابلهی
مرد ابلوکی رغیبی(1) بی رهی.
شاه داعی شیرازی.
رجوع به ابلک شود.
(1) - رغیب: شکمخواره.