التیام
[اِ] (ع مص) (از «ل ءم») التآم. کفشیر گرفتن زخم و به و استوار گردیدن آن. (منتهی الارب). بیکدیگر پیوسته شدن و بهم آمدن و به شدن زخم. (غیاث اللغات). پیوسته شدن با یکدیگر. (تاج المصادر بیهقی). فراهم آمدن جراحت. (مؤیدالفضلا) :
خود بر دلم جراحت مرگ رشید بود
از مرگ شیخ رفت جراحت ز التیام.
خاقانی.
زخم دلم دهان شکایت گشوده است
یابد مگر بمرهم لطف تو التیام.
ظهوری (از آنندراج).
|| سازواری کردن میان دو چیز. (منتهی الارب). || پیوسته شدن با یکدیگر. (مصادر زوزنی). مقابل خرق، بهم آوردن شکستگی و شکافتگی. مرمت کردن یا مرمت یافتن چیزی شکسته :
سنگی زده است پیری بر طاس عمر تو
کآن را بهیچ روی نیارد کس التیام.
ناصرخسرو.
خود بر دلم جراحت مرگ رشید بود
از مرگ شیخ رفت جراحت ز التیام.
خاقانی.
زخم دلم دهان شکایت گشوده است
یابد مگر بمرهم لطف تو التیام.
ظهوری (از آنندراج).
|| سازواری کردن میان دو چیز. (منتهی الارب). || پیوسته شدن با یکدیگر. (مصادر زوزنی). مقابل خرق، بهم آوردن شکستگی و شکافتگی. مرمت کردن یا مرمت یافتن چیزی شکسته :
سنگی زده است پیری بر طاس عمر تو
کآن را بهیچ روی نیارد کس التیام.
ناصرخسرو.