التقاط
[اِ تِ] (مص) برچیدن. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی) (غیاث اللغات) (ترجمان علامهء جرجانی). از زمین برگرفتن چیزی را. || دانه چیدن مرغ و جز آن. (منتهی الارب). چیدن مرغ دانه را ناگاه : چون مرغ در التقاط حبات، ایشان را بمنقار نقار برمیچیدند. (ترجمهء تاریخ یمینی). || سر چیزی رسیدن. (مصادر زوزنی). ناگاه سر چیزی شدن. (تاج المصادر بیهقی). || آگاه و دیده ور شدن به چیزی بی جستجو. || سخن چیدن. (منتهی الارب). قسمتی از گفتار یا سخن کسی را گرفتن. رجوع به التقاط کردن شود.