ابکم
[اَ کَ] (ع ص) گنگ. گنگ لاج. مؤنث: بَکْماء. ج، بُکم :
زیرا که جهان ز آزمایش
بس نادره ناطقی است ابکم.ناصرخسرو.
کرد عقلم نصیحتی محکم
که نکوگوی باش یا ابکم.سنائی.
همه گویندهء فسق و فجوریم
ز هزل و ژاژ گفتن ابکمی کو.سنائی.
گر فی المثل باکمه و ابکم نظر کنی
بی آنکه در تو معجز عیسی مریم است
بینا شود بهمت تو آنکه اکمه است
گویا شود بمدحت تو آنکه ابکم است.
سوزنی.
زیرا که جهان ز آزمایش
بس نادره ناطقی است ابکم.ناصرخسرو.
کرد عقلم نصیحتی محکم
که نکوگوی باش یا ابکم.سنائی.
همه گویندهء فسق و فجوریم
ز هزل و ژاژ گفتن ابکمی کو.سنائی.
گر فی المثل باکمه و ابکم نظر کنی
بی آنکه در تو معجز عیسی مریم است
بینا شود بهمت تو آنکه اکمه است
گویا شود بمدحت تو آنکه ابکم است.
سوزنی.