اکلیلی
[اِ] (ص نسبی) منسوب به تاج. || گلی که به سر می ریزند. (ناظم الاطباء). || به اکلیل رنگ شده. || نام قرحه ای در چشم. (یادداشت مؤلف). || درزیست در میان استخوانهای سر بر پیش سر بر آن موضع که کنارهء کلاه بر وی نشیند. (ذخیرهء خوارزمشاهی).
- عظم اکلیلی، عظم جبهه؛ استخوانیست فرد قریب به هلالی متساوی القسمه واقع در فوق صورت و قدام جمجمه و آنرا سه سطح و سه کنار است: 1 - سطح قدامی. 2 - سطح خلفی یا مخی. 3 - سطح تحتانی. (از تشریح میرزاعلی صص46 - 48). و رجوع به همان صفحات شود.
- عظم اکلیلی، عظم جبهه؛ استخوانیست فرد قریب به هلالی متساوی القسمه واقع در فوق صورت و قدام جمجمه و آنرا سه سطح و سه کنار است: 1 - سطح قدامی. 2 - سطح خلفی یا مخی. 3 - سطح تحتانی. (از تشریح میرزاعلی صص46 - 48). و رجوع به همان صفحات شود.