اکلیل
[اِ] (ع اِ) تاج. (منتهی الارب) (شرفنامهء منیری) (مؤید الفضلاء) (ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء) (آنندراج) (از اقرب الموارد). تاج. تاج مرصع. (از شعوری ج 1 ص139). تاج. افسر. دیهیم. گرزن. تاج مرصع و بی شبهه این تاج شبیه به تاج یونانیان بوده که از شاخ خرزهره و زیتون می کرده اند و به گرد سر می بسته اند. اکلیل الملک نیز که داروییست شبیه به همین اکلیل است. (یادداشت مؤلف) :
ملکی کش ملکان بوسه به اکلیل زنند
میخ دیوار سراپرده به صد میل زنند.
منوچهری.
اکلیل های پیلانش از گوهر است و لؤلؤ
صندوق پیلهایش از صندل قماری.
منوچهری.
در سیر گوید: آدم اکلیلی از ریاحین بهشت بر سر داشت. (مجمل التواریخ والقصص).
سخن رانم از فر و فرهنگ او
برافرازم اکلیل و اورنگ او.نظامی.
مرا زیبد از خسروان عجم
سر تخت کاوس و اکلیل جم.نظامی.
|| عصابه مانندی مرصع به جواهر. ج، اَکالیل (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). چیزی است مانند سربند که مزین به جواهر کنند. (آنندراج) (از اقرب الموارد). سربند. (فرهنگ فارسی معین). ج، اَکِلَّه. (اقرب الموارد). || گوشت گرداگرد ناخن. || ابر که شبیه پرده نمایان گردد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || در گیاه شناسی مراد از چتری بودن شکوفه و بار نباتات است. (از تحفهء حکیم مؤمن). چتر بعضی نباتات: اکلیل الشبت، چتر شِوِد. چتر گونه ای که در برخی از گیاهان بر سر گیاه پیدا آید حامل بذر یا ثمر آن و آنرا به فارسی نیز تاج گویند. (یادداشت مؤلف): و علی طرفها اکلیل شبیه باکلیل الشبت. (از تذکرهء ابن البیطار در کلمهء جادوشیر). و المستعمل منها [ من اکلیل الملک ] تلک الاکلیل بما فیها. (تذکرهء ابن البیطار). فی اعلاها [ اعلی آکثار ] اکلیل مستدیر یشبه اکلیل الشبت. (تذکرهء ابن البیطار). || گردی است طلایی که بدان چوب و فلزات و ظروف و چیزهای دیگر را رنگ کنند زرین، یا بر جامه و کاغذ افشانند. (یادداشت مؤلف). گردی است براق برنگهای طلایی، نقره ای، سبز و غیره. (فرهنگ فارسی معین).
ملکی کش ملکان بوسه به اکلیل زنند
میخ دیوار سراپرده به صد میل زنند.
منوچهری.
اکلیل های پیلانش از گوهر است و لؤلؤ
صندوق پیلهایش از صندل قماری.
منوچهری.
در سیر گوید: آدم اکلیلی از ریاحین بهشت بر سر داشت. (مجمل التواریخ والقصص).
سخن رانم از فر و فرهنگ او
برافرازم اکلیل و اورنگ او.نظامی.
مرا زیبد از خسروان عجم
سر تخت کاوس و اکلیل جم.نظامی.
|| عصابه مانندی مرصع به جواهر. ج، اَکالیل (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). چیزی است مانند سربند که مزین به جواهر کنند. (آنندراج) (از اقرب الموارد). سربند. (فرهنگ فارسی معین). ج، اَکِلَّه. (اقرب الموارد). || گوشت گرداگرد ناخن. || ابر که شبیه پرده نمایان گردد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || در گیاه شناسی مراد از چتری بودن شکوفه و بار نباتات است. (از تحفهء حکیم مؤمن). چتر بعضی نباتات: اکلیل الشبت، چتر شِوِد. چتر گونه ای که در برخی از گیاهان بر سر گیاه پیدا آید حامل بذر یا ثمر آن و آنرا به فارسی نیز تاج گویند. (یادداشت مؤلف): و علی طرفها اکلیل شبیه باکلیل الشبت. (از تذکرهء ابن البیطار در کلمهء جادوشیر). و المستعمل منها [ من اکلیل الملک ] تلک الاکلیل بما فیها. (تذکرهء ابن البیطار). فی اعلاها [ اعلی آکثار ] اکلیل مستدیر یشبه اکلیل الشبت. (تذکرهء ابن البیطار). || گردی است طلایی که بدان چوب و فلزات و ظروف و چیزهای دیگر را رنگ کنند زرین، یا بر جامه و کاغذ افشانند. (یادداشت مؤلف). گردی است براق برنگهای طلایی، نقره ای، سبز و غیره. (فرهنگ فارسی معین).