ابسته
[اَ بِ تَ / تِ] (ص) جاسوس و چاپلوس(1). مُنهی. کارآگاه. این کلمه را در فرهنگها انیشه و ایشه و در فرهنگ اسدی ابیشه نیز بهمین معنی ضبط کرده اند و شاهدی برای هیچیک نیاورده اند. تنها در فرهنگ اسدی آمده است: ابیشه، جاسوس بود. شهید گوید :
در کوی تو ابیشه همی گردم ای نگار
دزدیده تا مگرْت ببینم به بام بر.
و ظاهراً صور دیگر، مصحف این صورت اخیر یعنی ابیشه است، رسم الخط قدیم اپیشه. رجوع به اپیشه شود.
(1) - در برهان و بعض فرهنگهای دیگر هر جا کلمهء جاسوس می آید چاپلوس را نیز چون عطف بیان و تفسیری در دنبال آن می آورند، ازجمله در معنی کلمهء ابسته. لکن جاسوس مرادف چاپلوس نیست و هر یک را معنی دیگر است، چنانکه در جای خود بیاید. در این بیت معنی جاسوس و هم چاپلوس برای کلمه مناسب نمی نماید و ظاهراً اصل اپیشه بوده است کلمهء مرکب از «اَ» علامت سلب و نفی، و «پیشه» به معنی حرفت و شغل و مجموع مرکب به معنی عاطل و بیکار.
در کوی تو ابیشه همی گردم ای نگار
دزدیده تا مگرْت ببینم به بام بر.
و ظاهراً صور دیگر، مصحف این صورت اخیر یعنی ابیشه است، رسم الخط قدیم اپیشه. رجوع به اپیشه شود.
(1) - در برهان و بعض فرهنگهای دیگر هر جا کلمهء جاسوس می آید چاپلوس را نیز چون عطف بیان و تفسیری در دنبال آن می آورند، ازجمله در معنی کلمهء ابسته. لکن جاسوس مرادف چاپلوس نیست و هر یک را معنی دیگر است، چنانکه در جای خود بیاید. در این بیت معنی جاسوس و هم چاپلوس برای کلمه مناسب نمی نماید و ظاهراً اصل اپیشه بوده است کلمهء مرکب از «اَ» علامت سلب و نفی، و «پیشه» به معنی حرفت و شغل و مجموع مرکب به معنی عاطل و بیکار.