اقامت
[اِ مَ] (ع مص) ضیافت شخصی که از جای وارد شود و با لفظ فرستادن استعمال نمایند. (آنندراج).
- اقامت فرستادن:شب از مهتاب بالش باج میداد
بهر منزل اقامت میفرستاد.
اشرف (از آنندراج).
چون آمدم بدهر فرستاد آسمان
صد گونه رنج و غصه برسم اقامتم.
شفایی (آنندراج).
|| اقامه. بپاداشتن : ما در خدمت تخت و اقامت رسم عبودیت قائم مقام پدریم. (ترجمهء تاریخ یمینی). || سکونت کردن. سکون و آرامش و توقف و درنگی و سکونت و جای باش و مسکن و منزل. (ناظم الاطباء) :
لیک تبریز به اقامت را
که صدف قطره را بهین مقر است.خاقانی.
چشم مسافر که بر جمال تو افتد
عزم رحیلش بدل شود به اقامت.سعدی.
ایام اقامت به اقامت شرایط فضیلت و احسان شامل و ... قیام مینمود. (ترجمهء محاسن اصفهان).
بر در میکده یک ماه اقامت کردم
اتفاقاً رمضان بود، نمیدانستم.
محمدسعید اشرف (از آنندراج).
رجوع به اقامه شود.
- اقامت کردن؛ درنگ کردن. متوقف شدن. آرام گرفتن و بجای ماندن. (ناظم الاطباء). مقیم شدن. سکنی گزیدن. مسکن کردن :
میزان غربت از زر و گوهر لبالب است
در پلهء وطن چه اقامت کند کسی.صائب.
- اقامتگاه؛ مقام و مقر. قرارگاه. جای اقامت کردن و سکنی گزیدن.
- محل اقامت؛ جای باش و محل سکونت و منزل. (ناظم الاطباء).
- مدت اقامت؛ مدت توقف و درنگی. (ناظم الاطباء).
|| (اِمص) برداشتگی. || بپاکردگی. || افراختگی. (ناظم الاطباء). رجوع به اقامه شود.
- اقامت فرستادن:شب از مهتاب بالش باج میداد
بهر منزل اقامت میفرستاد.
اشرف (از آنندراج).
چون آمدم بدهر فرستاد آسمان
صد گونه رنج و غصه برسم اقامتم.
شفایی (آنندراج).
|| اقامه. بپاداشتن : ما در خدمت تخت و اقامت رسم عبودیت قائم مقام پدریم. (ترجمهء تاریخ یمینی). || سکونت کردن. سکون و آرامش و توقف و درنگی و سکونت و جای باش و مسکن و منزل. (ناظم الاطباء) :
لیک تبریز به اقامت را
که صدف قطره را بهین مقر است.خاقانی.
چشم مسافر که بر جمال تو افتد
عزم رحیلش بدل شود به اقامت.سعدی.
ایام اقامت به اقامت شرایط فضیلت و احسان شامل و ... قیام مینمود. (ترجمهء محاسن اصفهان).
بر در میکده یک ماه اقامت کردم
اتفاقاً رمضان بود، نمیدانستم.
محمدسعید اشرف (از آنندراج).
رجوع به اقامه شود.
- اقامت کردن؛ درنگ کردن. متوقف شدن. آرام گرفتن و بجای ماندن. (ناظم الاطباء). مقیم شدن. سکنی گزیدن. مسکن کردن :
میزان غربت از زر و گوهر لبالب است
در پلهء وطن چه اقامت کند کسی.صائب.
- اقامتگاه؛ مقام و مقر. قرارگاه. جای اقامت کردن و سکنی گزیدن.
- محل اقامت؛ جای باش و محل سکونت و منزل. (ناظم الاطباء).
- مدت اقامت؛ مدت توقف و درنگی. (ناظم الاطباء).
|| (اِمص) برداشتگی. || بپاکردگی. || افراختگی. (ناظم الاطباء). رجوع به اقامه شود.