اقاله
[اِ لَ] (ع مص) در نیمروز آب خورانیدن شتران را. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). || بیع را فسخ کردن یعنی بعد از فروختن چیزی خریدار و فروشنده برضای یکدیگر از ارادهء بیع درگذرند. (غیاث اللغات). برانداختن بیع. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). اقاله در لغت، اسقاط و رفع است و در اصطلاح شرع، رفع بیع سابق است. گویند از قول مشتق است و همزه برای ازاله است چون اشکیت و معنی آن ازالهء قول سابق است و آن با دو لفظ ثابت میشود یکی ماضی دیگر مستقبل چنانکه یکی گوید اقلنی دیگری گوید اقلت. (از کشاف اصطلاحات الفنون).
- اقاله خواستن؛ برانداختن بیع و فسخ بیع را خواستن از بایع و مشتری. (از ناظم الاطباء).
- اقاله کردن؛ برانداختن و رد کردن بیع و فسخ نمودن آن. (ناظم الاطباء).
|| گذاشتن گناه و دور کردن لغزش را. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). از گناه درگذشتن. (غیاث اللغات). || بربستن بر کسی سخنی که او نگفته. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). || موقوف کردن اراده. (غیاث اللغات از منتخب و شرح مقامات حریری).
- اقاله خواستن؛ برانداختن بیع و فسخ بیع را خواستن از بایع و مشتری. (از ناظم الاطباء).
- اقاله کردن؛ برانداختن و رد کردن بیع و فسخ نمودن آن. (ناظم الاطباء).
|| گذاشتن گناه و دور کردن لغزش را. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). از گناه درگذشتن. (غیاث اللغات). || بربستن بر کسی سخنی که او نگفته. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). || موقوف کردن اراده. (غیاث اللغات از منتخب و شرح مقامات حریری).