افسرد
[اَ سُ] (ن مف مرخم / نف مرخم)افسرده. افسردن و فسردن مصدر آن است. (از انجمن آرای ناصری) : عادت چنان رفته است که آنچه از گوشت بزغاله سازند آنرا افسرد گویند و آنچه از گوشت گوساله کنند آنرا هلام گویند (یعنی بوارد و کامه ها و آچالها و آنچه بدین ماند). (ذخیرهء خوارزمشاهی).رجوع به افسرده شود.