ابرکاکیا
[اَ بَ] (اِ) تنیدهء عنکبوت. نسج عنکبوت. کارتُنک. تنسته. دام عنکبوت. خانهء عنکبوت. بیت العنکبوت. تار عنکبوت. کره. کرتینه. و آنرا ابرکاکیاب و ابرکاکیان و ابرکاکیاه نیز گفته اند :
دلیل تو ابریست پوشای حق
به سستی ست همچون ابرکاکیا.
لطیفی (از شعوری).
و محتاج تأیید شواهد است. و در شعوری بنقل از مجمع، کاف اول را فارسی (گ) ضبط می کند.
دلیل تو ابریست پوشای حق
به سستی ست همچون ابرکاکیا.
لطیفی (از شعوری).
و محتاج تأیید شواهد است. و در شعوری بنقل از مجمع، کاف اول را فارسی (گ) ضبط می کند.