افراط

معنی افراط
[اِ] (ع مص) فرمودن کسی را کار مالایطاق. || سبقت و مبادرت نمودن در برآوردن شمشیر از نیام. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || شتابانیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (ترجمان القرآن عادل بن علی). شتاب کردن. (آنندراج) (تاج المصادر بیهقی). شتابانیدن. (المصادر زوزنی). || فراموش نمودن کاری را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). فراموش کردن. (آنندراج) (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی). || پر کردن و لبریز گردانیدن توشه دان از توشه و حوض از آب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). پر کردن توشه دان از توشه و حوض از آب. (آنندراج). پر کردن. (تاج المصادر بیهقی). || در پیش فرستادن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). پیش فرستادن. (آنندراج). || بر تأخیر داشتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تأخیر کردن. (آنندراج). || شتابی نمودن در کاری. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). شتاب کردن. (آنندراج). || شتاب باریدن و عجلت نمودن ابر بهار. (منتهی الارب) (آنندراج). عجله نمودن ابر بهار و شتاب باریدن. (ناظم الاطباء). || گذاشتن. (آنندراج). || فرستادن رسول را خاص برای حوائج خویش. (ناظم الاطباء). || از حد درگذرانیدن. (آنندراج). || از حد درگذشتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (ترجمان عادل بن علی). ضد تفریط است. از حد درگذشتن. (آنندراج). از حد اندرگذشتن. (تاج المصادر بیهقی). از اندازه درگذشتن. (تاج المصادر بیهقی). ضد قصد. (فیروزآبادی). از حد درگذشتن و این ضد تفریط است که بمعنی کمی کردن و تقصیر کردن است. (غیاث اللغات نقل از منتخب و صراح). از حد گذشتن. (تفلیس). افراط کردن. (المصادر زوزنی). بگزاف کردن کاری. اکثار. مقابل تفریط. تجاوز از حد کمال. اسراف. (یادداشت مؤلف). و در اصطلاح، فرق میان افراط و تفریط آنست که افراط از حد درگذشتن در جانب کمال و زیادت است و تفریط از حد درگذشتن در جانب نقصان و تقصیر بکار میرود. (از تعریفات جرجانی). || (اِمص) مأخوذ از تازی. مبالغه. زیاده از اندازه. افزونی. زیادتی. فراوانی. کثرت. بسیاری. شتاب. عجله. حرکت بسرعت. (ناظم الاطباء). گزاف کاری. (مجمل اللغه). فراخ روی. زیاده روی. مقابل تفریط و تقصیر و کوتاهی. (یادداشت مرحوم دهخدا) :
هر زمان ز افراط عدل او چنان گردد کزو
زعفران گر کاری آرد بر دو دندان گراز.
منوچهری.
شیر در ایثار او افراط کرده است. (کلیله و دمنه). ملک در افراط آن کافرنعمت غدار افراط نمود. (کلیله و دمنه).
تو آن کریمی کافراط اصطناع گفت
بر آن کشیده که کان همچو بحر ناله کند.
انوری.
- بافراط؛ مفرط. فراوان. گزاف. زیاده از حد : و مردم شهر آمدن گرفت و فوج فوج و نثارهای بافراط کردند. (تاریخ بیهقی ص 256). پیش آمد با نثاری تمام و هدیه ای بافراط و رسم خدمت بجای آورد. (تاریخ بیهقی ص 87). اما در وی شرارتی... بافراط بود. (تاریخ بیهقی ص 101). امیر سخن کس بر وی نمی شنود و بدان هدیه های بافراط وی مینگریست. (تاریخ بیهقی ص 420). و شراب آفتی بزرگ است چون از حد بگذرد و با شراب خوارندگان بافراط هر چیزی می توان ساخت. (تاریخ بیهقی ص 219).
بافراط ار کنی شهوت زیانست
ضعیفی تنست و قطع جان است.
ناصرخسرو (روشنایی نامه ص515).
- بافراط دادن؛ بی حد دادن. از اندازه گذشتن در دادن. بگزاف دادن : و مقدمان عرب با خیلها که از ایشان او را جز درد سر و مال بافراط دادن نبود از این نواحی برافتادند و وی از ایشان برست. (تاریخ بیهقی ص 476).
- بافراط شادی نمودن؛ بطر.
اشتراک‌گذاری
قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از فروشگاه‌های زیر از این پروژه حمایت کنید:

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.