ابرص
[اَ رَ] (ع ص، اِ) آنکه به برص مبتلا باشد. برص دار. پیس. (مهذب الاسماء). پیسه. پیس اندام. پیست. اَبقع. اَسلع. مؤنث: بَرْصاء. ج، بُرْص :
اکمه و ابرص چه باشد مرده نیز
زنده گردد از فسون آن عزیز.مولوی.
- سامّ ابرص؛ جنسی از کرباسو و وزغ باشد که آن را آفتاب پرست و حربا و پژمره و آفتاب گردش و آفتاب گردک و اسدالارض و خامالاون نیز گویند. ج، اَبارِص، بِرَصَه، سَوامّ، سَوامّ ابرص. و رجوع به سامّ ابرص شود.
|| ماه. قرص ماه. قمر.
اکمه و ابرص چه باشد مرده نیز
زنده گردد از فسون آن عزیز.مولوی.
- سامّ ابرص؛ جنسی از کرباسو و وزغ باشد که آن را آفتاب پرست و حربا و پژمره و آفتاب گردش و آفتاب گردک و اسدالارض و خامالاون نیز گویند. ج، اَبارِص، بِرَصَه، سَوامّ، سَوامّ ابرص. و رجوع به سامّ ابرص شود.
|| ماه. قرص ماه. قمر.