افاضه

معنی افاضه
[اِ ضَ] (ع مص) آب را بر خود ریختن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (مصادر زوزنی). آب بر تن ریختن. (تاج المصادر بیهقی). آب بر بدن خود ریختن. (از اقرب الموارد). || یکبار روان شدن مردم از عرفات بسوی منی. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). رانده شدن و بازگشتن از عرفات و پراکنده شدن. یا بشتاب از عرفات بجای دیگر رفتن. و منه: «طواف الافاضه». (از اقرب الموارد). و منه قوله تعالی: «فاذا افضتم من عرفات فاذکروالله عند المشعرالحرام و اذکروه کما هدیکم و ان کنتم من قبله لمن الضالین. (قرآن 2/198).
- طواف افاضه؛ طوافی است در یوم النحر که از منی به مکه شوند و پس از طواف بازآیند. طوافی است که در روز عید گوسفندکشان از منا به مکه روند و مکه را طواف کنند.
|| متفرق شدن و شتاب نمودن و برآمدن از آن بسوی جای دیگر و هر دفعه افاضه است. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج). || درآمدن در حدیث و رفتن در آن. (منتهی الارب). درآمدن در حدیث و دررفتن در آن. (از ناظم الاطباء). دررفتن در حدیث و شتابی کردن در آن. (اقرب الموارد). در حدیث خوض کردن. (تاج المصادر بیهقی). حدیث یا قصه شروع کردن. (مؤید الفضلاء). درآمدن در حدیث یا قصه شروع کردن. (از آنندراج). || نیک پر کردن خنور را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). پر کردن ظرف. (آنندراج). پر کردن اناء. (تاج المصادر بیهقی). پر ساختن ظرف تا از سر آن دررود. (اقرب الموارد). یقال: اَفاض الاناء؛ ای ملا حتی فاض. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || باختن تیر قمار را. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تیر قمار زدن. بنفسه و با «ب و علی» متعدی شود. یقال: افاض القداح و علیها؛ ضرب بها. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || برآوردن شتر علف را از شکنبه جهت نشخوار. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). نشخوار برآوردن اشتر. (تاج المصادر بیهقی). برآوردن شتر نشخوار را. (اقرب الموارد). و منه: «کلما رمنا ان یفیض کما فضنا او یفیض فی ما افضا»؛ ای ان یبوح بما فی نفسه کما فعلنا او یخوض فی ما نحن من فیه من الحدیث. (از اقرب الموارد). || ریختن اشک. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). اشک ریختن. (تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد). ریختن اشک. (تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد). ریختن اشک و آب. (یادداشت بخط مؤلف).
- افاضه دمع؛ ریختن اشک. دویدن اشک. ریزاندن اشک.
|| بسیار کردن. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) (مؤید الفضلاء). || خیر رسانیدن. (مؤید الفضلاء). فیض دادن و خیر بسیار رسانیدن. (آنندراج). || (اِمص) مأخوذ از تازی. فیض و خیر بسیار. کسب فیض. تفویض. (از ناظم الاطباء).
- افاضه از خدمت؛ کسب فیض و فائده از خدمت. (ناظم الاطباء).
- افاضهء فیض؛ خیر رساندن. عطا کردن فیض.
- افاضه کردن؛ فیض و خیر بسیار بکسی رسانیدن. تفویض کردن. کار را بکسی واگذاشتن. (ناظم الاطباء).
|| به انبوهی بازگشتن. (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی). به انبوهی بازگردیدن. (تاج المصادر بیهقی). || دفع کردن و انداختن چیزی: افاض بالشی ء؛ دفع و رمی. || پیروز شدن قوم بر کسی. || هویدا و فصیح سخن گفتن: «ما افاض بکلمه؛ ای ما افصح بها». (از اقرب الموارد).
اشتراک‌گذاری
قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از فروشگاه‌های زیر از این پروژه حمایت کنید:

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.