اغراض
[اِ] (ع مص) خمیر تازه کردن برای چاشت قوم: اغرض لهم غریفاً. (از منتهی الارب). سرشتن خمیر برای چاشت قوم و بشب نخورانیدن به آنان: اغرض للقوم غریفاً؛ عجن عجیناً ابتکره و لم یطعمهم بائتا. (از اقرب الموارد). || پر گردانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج). پر کردن ظرف: اغرض الاناء؛ ملاهُ. (از اقرب الموارد). || به پیشبند بستن ناقه را. (منتهی الارب) (از آنندراج). بستن ناقه را به پیشبند آن: اغرض الناقه؛ شدها بالغرضه. (از اقرب الموارد). تنگ بر اشتر بستن. (تاج المصادر بیهقی). تنگ بر ستور بستن. (المصادر زوزنی). || تنگدل کردن و بستوه آمدن. (آنندراج). تنگدل ساختن: اغرض فلاناً؛ ضجره. (از اقرب الموارد). تنگدل کردن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی). || بهدف زدن: اغرض الغرض؛ اصابه. (از اقرب الموارد).