اعطاء
[اِ] (ع مص) همدیگر گرفتن. (منتهی الارب). از همدیگر گرفتن. (ناظم الاطباء). همدیگر دادن و گرفتن. (آنندراج). || دادن و عطا نمودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). عطا نمودن. (آنندراج). دادن. بخشیدن. (منتخب از غیاث اللغات). دادن عطا بکسی. (از اقرب الموارد). وفد. ارفاد. ارزانی. (یادداشت بخط مؤلف). || گردن نهادن، یقال: اعطی البعیر؛ ای انقاد و لم یستصعب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). گردن نهادن. (آنندراج). به آسانی گردن نهادن: اعطی البعیر؛ انقاد و لم یستصعب. و فی الاساس: «اعطی بیده؛ اذا انقاد». (از اقرب الموارد). || قبول کردن دعا را. (آنندراج) (ناظم الاطباء). قبول کردن دعا را. و قیل فی السؤال عمن اردت ان یعطیک هل انت مُعْطیَّهُ (بتشدیدالیاء المفتوحه)؛ یعنی هستی تو دهندهء من آن را. و هل انتم مُعْطیَّهُ ایضاً للجمع لان النون سقطت من معطون للاضافه و قلبت الواو یاء و ادغمت و فتحت یاءک (کذا) لان قبلها ساکناً. و هل انتما معطیان بفتح الیاء فقس علی ذلک. (منتهی الارب). || عطا و دهش و بخشش. (ناظم الاطباء) : و اعطائه ما اعد الله الکریم له من الراحه و الکرامه و الحلول فی دارالمقامه. (تاریخ بیهقی ص300).
- اعطاءالمقراض؛ عملی تشریفاتی است که بهنگام خرقه پوشی انجام میگیرد و اجازهء ارشاد به آنکه خرقه پوشیده داده می شود: ثم البسنی الخرقه، و لقننی الذکر و اعطانی المقراض وصانی بارشادالمریدین. (شدالازار ص74). و کان الشیخ حسین بن عبدالله المنقی الشیرازی ممن رفع محفه الشیخ شهاب الدین السهروردی فی طریق الحجاز، قد لازمه مده، فاعطاه المقراض و الاجازه. (شدالازار در ترجمهء شیخ حسین منقی ص148).
- اعطاء حکم بمثال؛ در ضمن مثال و نمونهء یک امری حکم آنرا بیان کردن. حکم مسئله ای را غیرمستقیم و ضمن آوردن مثال بیان کردن.
- اعطاء کردن؛ دادن. (ناظم الاطباء). بخشیدن. ارزانی داشتن. عطا دادن.
- اعطاءالمقراض؛ عملی تشریفاتی است که بهنگام خرقه پوشی انجام میگیرد و اجازهء ارشاد به آنکه خرقه پوشیده داده می شود: ثم البسنی الخرقه، و لقننی الذکر و اعطانی المقراض وصانی بارشادالمریدین. (شدالازار ص74). و کان الشیخ حسین بن عبدالله المنقی الشیرازی ممن رفع محفه الشیخ شهاب الدین السهروردی فی طریق الحجاز، قد لازمه مده، فاعطاه المقراض و الاجازه. (شدالازار در ترجمهء شیخ حسین منقی ص148).
- اعطاء حکم بمثال؛ در ضمن مثال و نمونهء یک امری حکم آنرا بیان کردن. حکم مسئله ای را غیرمستقیم و ضمن آوردن مثال بیان کردن.
- اعطاء کردن؛ دادن. (ناظم الاطباء). بخشیدن. ارزانی داشتن. عطا دادن.