اعشار
[اِ] (ع مص) عشراء شدن ناقه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). عُشراء (ده ماهه یا هشت ماهه) شدن شتر. (از اقرب الموارد). || صاحب شتران خورنده یک عشر گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). شتران کسی عِشر (ده روز یا نه روز یا هشت روز تشنه نگه داشتن و روز بعد آب خورانیدن) شدن. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). دهم بازآمدن اشتر. (تاج المصادر بیهقی). || ده تن گشتن قوم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ده تن شدن قوم. || ده گردانیدن عدد. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). ده شدن. (یادداشت بخط مؤلف) (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی) :
به اخماس و به اعشار و به ادغام و امالت کی
ترا رهبر بود قرآن بسوی سِرِّ یزدانی.سنائی.
|| در عشر ذی الحجه گشتن، یقال: اعشر القوم؛ صاروا فی عشر ذی الحجه. || و یقال: اعشرنا منذ لم نلتق؛ ای اتی علینا عشر لیال. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه).
به اخماس و به اعشار و به ادغام و امالت کی
ترا رهبر بود قرآن بسوی سِرِّ یزدانی.سنائی.
|| در عشر ذی الحجه گشتن، یقال: اعشر القوم؛ صاروا فی عشر ذی الحجه. || و یقال: اعشرنا منذ لم نلتق؛ ای اتی علینا عشر لیال. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه).